تجلی مقاومت در قاب هنر؛ پاسخی هنرمندانه به تجاوز صهیونیستی

تجلی مقاومت در قاب هنر؛ پاسخی هنرمندانه به تجاوز صهیونیستی
در پی حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به خاک جمهوری اسلامی ایران و شهادت جمعی از فرماندهان و دانشمندان کشور، هنرمندان انقلابی حوزه هنری استان مازندران در همان ساعات اولیه با زبان تصویر، قلم و رنگ، روایتگر خشم مقدس و غیرت ملی شدند؛ آثاری در قالب پوستر، تصویرسازی، شعر، داستان، کودک و نوجوان و دیگر رشته‌ها، که پژواک ایستادگی یک ملت در برابر ترور و تجاوز است
شنبه ۲۸ تير ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۴
کد خبر :  ۳۵۳۱۷۵

 

مستند «زندگی جریان دارد» به کارگردانی سید پیام میرتبریزیان در واحد هنرهای تصویری حوزه هنری انقلاب اسلامی استان مازندران تولید و منتشر شد.

این اثر با نگاهی هنری به شرایط پس از حمله رژیم صهیونیستی به خاک ایران، نشان می‌دهد که زندگی در دیار علویان همچنان با آرامش و جریان طبیعی خود ادامه دارد.

مستند «زندگی جریان دارد» به کارگردانی سید پیام میرتبریزیان و عیسی بابایی در واحد هنرهای تصویری حوزه هنری انقلاب اسلامی استان مازندران تولید و منتشر شد.

این اثر با نگاهی هنری به شرایط پس از حمله رژیم صهیونیستی به خاک ایران، نشان می‌دهد که زندگی در دیار علویان همچنان با آرامش و جریان طبیعی خود ادامه دارد.

تعداد بازدید : 0

تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
 

 در پی تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی به خاک جمهوری اسلامی ایران، جمعی از شاعران استان مازندران در واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان مازندران با راه‌اندازی پویشی فرهنگی به نام «#دیار_علویان_دیار_مقاومت»، ضمن محکوم کردن این اقدام خصمانه، اشعار خود را در دفاع از عزت، امنیت و تمامیت ارضی کشور منتشر کردند

تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

نوجوانان نو هنر در باشگاه رشد امید حوزه هنری استان مازندران با پویش #صدای_من_سلاح_من وارد میدان نبرد شدند

✌️نوجوانان غیور مازندرانی را ببینید

تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تعداد بازدید : 0
 
تشییع پیکرِ شهیدِ دانشمند، علی باکویی

آفتابِ داغ می‌تابید. 
تابوت‌های شهیدان باکویی با وقار روی زمین نهاده شدند، گویی آرامشِ پس از طوفان را طلب می‌کردند.
مردمِ داغدار، با چشمانی پر از اشک و قلب‌هایی شکسته در غم این عزیزان می‌گریستند.
شنیدم در بین جمعیت یکی گفت وقتی داشتند تابوت‌ها را از خانه می‌بردند، مادربزرگِ بچه‌ها گفت: "اگر میشه برای آخرین بار می‌خواهم پسرم علی را ببینم." 
پیرزن، طفلکی، نمی‌دانست که پسرش به علی‌اکبر امام حسین اقتدا کرده و بدنش دیگر قابل دیدن نیست. 
یکی دیگر با صدای لرزان گفت که مادر خانواده سر در بدن نداشت. ما همیشه عادت داشتیم مردان را ببینیم که به سیدالشهدا اقتدا می‌کنند اما اینبار مادری، حسینی شد.
یکی هم گفت پسر خانواده نخبه بود و آرزو داشت مثل پدرش دانشمند شود اما همچون عبدالله‌بن‌حسین، فدایی پدر شد.
دیگری با اندوهی عمیق گفت هرچه گشتند جسد دختر را نیافتند ظاهراً شدت انفجار... انگار دختر هم تصمیم گرفته بود مثلِ اُم‌ّاَبیها از او اثری نباشد.
با خودم فکر می‌کنم که این خانواده چه سعادتی را تجربه کردند. سعادتی که در یادگاری‌هایشان از روضه‌های کربلا و عشق به امام حسین یافتند. هرچند از دست دادن آنها برای مردم سنگین بود اما ایمان به اینکه آن‌ها در تاریخ ماندگار شدند، تسلی‌بخشِ قلب‌های شکسته شد.

دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی استان مازندران 

🖊 نویسنده: محسن بیدآبادی
📸 عکاس: ابراهیم فلاح
📍 مکان: میدان ساعت ساری

جمعه | ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ |

#ترور
#شهیدباکویی

 

پسرِ آمل

با کلی تلاش و مرارت و پشتکار خودت را رسانده‌ای به این روزها. این را از رزومه‌ات فهمیده‌ام که هر چه میخوانمش تمامی ندارد.
نمیدانم از اختراعات خلاقانه‌ات بگویم یا ربات‌های جور و واجوری که ساختی؟
از تخصصت در حوزه هوشِ‌مصنوعی بگویم یا تخصصت در حوزه برنامه‌نویسی؟
از دوره‌ها و کلاس‌هایی که برگزار می‌کردی بگویم یا همایش‌هایی که ویدیوهایش را در پیجت بارگزاری کردی...؟
آقای دکتر مجیدِ تجن‌جاریِ عزیز، چه دیر شناختمت مَرد..
اگر زودتر پیجت را دیده بودم بعید نبود که در کلاس‌های هوش مصنوعی‌ات ثبت‌نام کنم. انقدر که متخصص بودن از سَر و روی خودت، کلاس‌هایت و پیجت می‌بارد.
دو روز پیش هم که در به در دنبالت می‌گشتم، در بین سرچ‌های گوگل‌ام فهمیدم، رئیس کمیسیون هوش‌مصنوعیِ خانه صَمت جوانان ایران هستی و برنامه های مفصلی برای رشد جوانان نخبه در این حوزه داری.
هر چه می‌خوانمت تمام نمیشوی. خط‌به‌خط ذوق‌زده‌تر می‌شوم از داشتن همچون شمایی که یکهو واقعیت مثل سیلی محکمی، نبودنت را یادآوری می‌کند و من را در بُهت نداشتنت فرو می‌برد.
حالا دو روزی می‌شود که آن همه شور و امید و تلاش دیگر کم‌سو شده است.
جمعه بود که بعد از شوکِ شنیدن خبر حمله اسرائیل و شهادتِ سردارانِ سپاه و دانشمندانمان، لیست دیگری از شهدا آمد. همانجا بود که اسمت به چشمم آمد و فهمیدم اصالتت برمیگردد به تجن جارِ آمل. 
چقدر بغل گوشمان خوانده بودند که اسرائیل طرفِ مردم ایران است. می‌گفتند جنگ فقط مال نظامی‌هاست و حالا شمای غیرنظامی را در اولین روز حمله‌شان به خاکمان از ما گرفته‌اند.
از دست‌دادنتان هزینه زیادی بود برای شنیدنِ صدایِ واحدِ "مرگ بر اسرائیل" ازهمه‌ی ملت ایران. حالا خیلی خوب فهمیده‌ایم که جنگ، نظامی و غیر نظامی نمی‌شناسد. فهمیدیم سردارِمان را که می‌زنند هیچ.. نخبه را هم می‌زنند، استاد دانشگاهمان را هم می‌زنند، طفلِ معصوممان را هم می‌زنند.
سه سالِ پیش از آن‌ورِ دنیا چمدان بستی تا برگردی برای خدمت به میهن‌ات. درهمین چند روز شنیده‌ام کاری کرده بودی تا آموزشِ برنامه‌نویسی تا دل روستاها و محله‌های کم‌برخوردارهم برود. اصلا آمده بودی تا بذرِامید بپاشی در دلِ میهن. 
شما یک نفر نبودی. این را وقتی فهمیدم که در سایت موسسه‌ات، آیولرن، خواندم که تا به حال بیشتر از صدهزار نفر را در سرتاسر جهان، مستقیم و غیرمستقیم آموزش داده‌ای. فهمیدم آرام و بی سروصدا در حالِ نسل‌سازی بودی و طوری خودت را در همه‌ی شاگردانت تکثیر کرده‌ای تا هیچ‌وقت همه‌ات را از دست ندهیم. 
مثل روز برایم روشن است، عَلَمی که در کشورمان بلند کرده‌ای قرار است دست‌به‌دست بین شاگردانت بگردد و زمین نماند و نورِ دانش‌ات پُرسوتر از همیشه به میهن‌مان بتابد.

نویسنده آرزو صادقی

دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری استان مازندران 
دوشنبه | ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ | 

 

درحال تکمیل....

 

ارسال نظر

پربازدید ها

صفحه خبر - عکس مطالب بیشتر

صفحه خبر - تماشاخانه مطالب بیشتر